مانی جونم دیشب تولد امیر مهدی بود البته بازم خونهء مامانیت همه بودن قبل از اینکه بریم بالا داشتم بهت شام میدادم که حالت بد شد و هم من و هم خودتو کثیف کردی خدا رو شکر بالا نشستی سر سفره و یه فیلهء مرغ خوردی البته با یه لیوان دوغ همش تو بغلم بودی و وقتی کیک رو آوردن بهت گفتن بیا شمع فوت کن و تو رفتی و بعد اون دیگه حسابی شیطونی کردی بابات واسه امیر مهدی لباس گرفته بود البته هدیهء همه لباس بود واسه تو و متین هم toy box عمه رویات هم واست یه عروسک و مامانیت یه دست لباس و عمه آمنه هم یه تیر کمون انگری برد خلاصه که انگار تولد تو و متین هم بود چون همه سه تا هدیه گرفته بودن آخر شب هم با کلی کلنجار اوردیمت خونه مگه میومدی امروز هم اتا...